-
باران و تمام خاطراتش
سهشنبه 1 دیماه سال 1394 14:40
این شعر تقدیم می شه به تموم "عشاق تنها" ... لینک دانلود دکلمه ی "باران و تمام خاطراتش" : http://s3.picofile.com/file/8229282018/Barano_tamame_khateratash_Ehsan_Haghighat.mp3.html
-
یلدا
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 15:16
راستی این یلداست، که در قلبم را، پی امید نگاهت هر نفس می کوبد؟! دل من تنگ و غمین است در این بی خوابی ; شب دراز است و از آن براتر، تیغ تنهایی و رگ های من و بی تابی... کاش اینجا بودی ; من و آتیش نگاهت بغل شومینه، گیج یک ظرف انار، با دو گیلاس شراب... تا رسیدن به شعاع خورشید ; تا دم صبح سپید با دو گیلاس و انار و شکلات،...
-
کاش
یکشنبه 5 آبانماه سال 1392 14:35
کاش که می دانستم ; عاقبت می شود آخر یا نه؟ کاش می دانستم ; که تو خود می دانی که بمانی یا نه... کاش یک لحظه به جای این حال ; حال من جور دگر بود و حواسم اینجا... کاش می دانستی که چه حالی دارم … که چگونه لای رویا و خیالم، عطر دیرین تو را می کارم. حال من حال عجیبی است ; که یک دریاچه، قبل سرمای زمستان دارد... احسان حقیقت...
-
عاشق ساکت
یکشنبه 7 آبانماه سال 1391 11:02
ای وای از این بیداد انسان سوز، ای دریغ از قلب پاره، گر به هیچم گیری و من در تمنای حضورت سوزم و سازم ; باز در عمق وجودم عشق زیبای تو را جویم... چه سخت و دردناک است، که بی رحمانه عاشق باشی و ساکت... دگر از کیمیای شعر نومید و به نادانی و نافهمی و نقص کلمه معترض چون باد، نمی دانم چگونه می شود بر بال نرم یک فرشته یادگاری...
-
عزیزم، دخترم، عشقم
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 12:14
من از داغ دل دیوانه ام می ترسم و می گریم و در سوگ این دل های مدفون گشته در زیر همه آوار و آجر، خون به دامان می فشانم … کنون از گرد مرگی کز همه دیوارهای نیمه تن پیداست، می فهمم که جان دادن چه سخت است... وزان دردانه تر، بوی به هم آمیخته ی خون است و خاکی : که می دانی همین نزدیکی ات، جایی که تا دیروز سقف و جان پناه خانه...
-
راز سبز آرامش
جمعه 23 تیرماه سال 1391 12:22
چرا این باد پاییزی چنین بی رحم و بدذات است؟ چرا در ظهر تابستان؟! چرا پس بی صدا آمد؟!... صدایم را ز پیچاپیچ دوران نه کس بشنید و نه آنکس که با او... بدست باد دادم من همه تنهایی ام را کنون مبهوت و دل خسته، چنین بی زار از عمق همه نافهمی دنیا، به دنبال چراغی روشنم شاید کسی آید که از سطح سکوت ساده ی قلبم برون آرد چراغی کوچک...
-
بال های آهنین
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 11:48
دست هایم را بیاورید سالهاست با آنها پرواز نکرده ام بال نبود آنچه در سر به اسم تصورات و توهمات می پروراندم دستهایم بوی نان سوخته در توستر می دهد شاید آخرین باری که با آنها یک دودکش کشیده ام را یادم نیاید ولی می دانم می رسد روزی که با آنها بپرم از بالای برجی بلند از گل و کتاب.... و شیرجه بزنم تو همین خراب شده آسفالتی که...
-
تو را هرگز نمیبخشم
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 12:21
تو را هرگز نمیبخشم و نامت را نخواهم خواند دیگربار... به قلب پارهام سوگند: به رویاهای چون دریای طوفانی، گلآلودم، تو دیگر نیستی در خاطرم: هرگز نبودی جز پریشانی و افسوس و گناه و ترس... هماندم کز نگاه بیوفایت فاجعه رویید، و نام بیگناه و سادهی من را قسم خوردی، به قرآن دست یازیدی ، "به این وقت اذان" را تو...
-
تو چه باشی چه نباشی...
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 16:30
وااای که عکس خالی از مهر و وفایت سرد است و ز شانس بد عشق دل آن مرد پر از آه و اسف پر درد است. در همین نزدیکی... فتنه ها می رویند و همین زودی ها ... نام پر ننگ تو را، از زمین می جویند. تو تماشا کردی: که چگونه یک مرد ، روی قبر پر ز اندوه و غم زندگی اش می گرید... کاش آنجا باشی، وقتی از عمق زمان نفرت و فواره خون می بارد،...
-
پیشگفتار رمان
شنبه 5 شهریورماه سال 1390 16:01
آنچه باعث شد من به نوشتن این کتاب رو بیاورم شاید اتفاقاتی پس و پیش عجیب در زندگی افرادی باشد که من با آنها ارتباطی نزدیک دارم. دور از ذهن نیست که بخش عمدهای از این وقایع مرتبط با خود بنده نیز باشد! هرچه هست وقتی جذاب به نظر میرسد که بدانیم در متن این داستان افرادی بازیگران کلیدیاند که علیرغم تصمیمات بزرگی که...
-
تو می دانی همیشه با تو می مانم...
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 11:51
تو می دانی که در دلتنگی های هر شب و روزم: فقط یاد تو می افتم. تو می دانی ، نمی دانی؟! تو می دانی که چه سخت است... که بی عطر تو تنها بود و از امید حرفی زد! کنار عکس های سرد و پر غصه ، دلم جایی دگر مهمان درد توست ... من این را خوب می دانم که در دلتنگی های پر ز اندوهت تماشا می کنی هر دم صدای ناله هایم را! و تو هستی ،...