بوی خاک بارون خورده...

بوی خاک بارون خورده...

اشتراک لحظه های ناب
بوی خاک بارون خورده...

بوی خاک بارون خورده...

اشتراک لحظه های ناب

راز سبز آرامش

چرا این باد پاییزی چنین بی رحم و بدذات است؟

چرا در ظهر تابستان؟!

چرا پس بی صدا آمد؟!...

صدایم را ز پیچاپیچ دوران

نه کس بشنید و نه آنکس که با او...

بدست باد دادم من همه تنهایی ام را

کنون مبهوت و دل خسته،

چنین بی زار از عمق همه نافهمی دنیا،

به دنبال چراغی روشنم شاید

کسی آید

که از سطح سکوت ساده ی قلبم

برون آرد چراغی کوچک اما گرم;

چراغی پر ز راز سبز آرامش


تهران-تابستان 91